یکی از تم هایی که اخیرا در مقالات حوزه تحول دیجیتال بیشتر به چشم می خورد، مفهوم پایداری (sustainability) کسب و کار ها در عصر دیجیتال است. در بسیاری از اسناد دولتی (مخصوصا در اتحادیه اروپا) نیز می توان این موضوع را مشاهده کرد و به نوعی، عنوان «انقلاب صنعتی پنجم» ریشه در این موضوع دارد. دولت های توسعه یافته به اهمیت توجه به همراستایی سازمان ها با اقداماتی که محیط زیست را حفظ می کند، پی برده اند و این موضوع بسیار فراتر از شعارهای نقش بسته روی دیوار سازمان ها شده است.
در مقاله جورج و شیلبکس (2022)، در ارتباط با این موضوع سه عامل برای افزایش تنش سازمانی در دنیا مطرح شده است:
– پاندمی
– بحران های محیط زیستی
– دیجیتالی سازی
نکته اشتراکی که برای بحث تحول دیجیتال و پایداری به چشم می آید، نگاه مشترک سازمان های بزرگ به این دو به مثابه عامل تنش زا می باشد؛ به این معنا که هر دوی این موارد توانایی برافکنی در کسب و کارها را خواهند داشت. اینجاست که ضرورت وجود حس اورژانسی (sense of urgency) در سازمان و دانش افزایی در این حوزه ها به منظور استفاده مکمل از یکی برای دیگری، ضروری است. در کنار مباحث دانشی، برنامه ریزی شرکت برای اقدامات مقتضی یک الزام محسوب می شود.
البته توجه به این موضوع ضروری است که همانند مراحل بلوغ سازمانی، گذار به تعیین سیاست های پایداری سازمانی، بدون رفع چالش های ابتدایی و دیجیتالی سازمان، با شکست حتمی مواجه خواهد شد، چرا که پایداری در کسب و کار، نیازمند زیرساخت ها و فرایند های مرتبط، و حتی پیش از آن، سازمانی با ماموریت و چشم انداز متناسب با دنیای انقلاب صنعتی پنجم است.
نقطه اتصال تحول دیجیتال و پایداری (که مجدد تاکید می کنم، دغدغه کشورهای توسعه یافته است)، در مدل های بلوغ دیجیتال نیز مشاهده می شود؛ برای مثال در مدل DMM، شاخص NCF با همین رویکرد ایجاد شده است. به نظر میرسد هرچه سازمان ها با ابعاد تحول دیجیتال آشنا می شوند، این پدیده را بیشتر در خدمت تحقق اهداف پایداری خود تنظیم می نمایند و از سویی دیگر، استراتژی های پایداری سازمانی بدون استفاده از فناوری های دیجیتال راه به جایی نخواهد بود.
NCF = net carbon footprint
لینک مقاله: https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S1090951622000190